من که نمی دانم
خدا می داند تنها
که شاید تو هم
جایی همین حوالی
داری
برایِ دلتنگی هایت
دنبالِ
من می گردی
که شاید کلافه ای از تنهایی
یا حتی شاید
میزِ شامِ امشب را
دو نفره چیده ای
به امیدِ اینکه
در باز شود
من از راه بیایم
اگر چنین است
کاش تو هم امشب
در گوشِ خدا بگویی
خدا جان !
شام یخ کرد که هیچ
دستانم بی حِس شد
از سرمایِ نبودنش
راه را زودتر
نشانش بده ...



تاريخ : پنج شنبه 2 بهمن 1393برچسب:, | 17:57 | نويسنده : mohammadhoseinparsaei |

 

کنارپنجره میشینم به یاد خاطرات باتو

کنارپنجره میشینم به یاد حرفای عاشقانت به خاطر تموم اون بامن
بودنات

انتظاربرای تو برای من شیرینه چون باتموم وجودم عاشقتم

حتی اگه چندماه...چند سال  نتونم باهات حرف بزنم

میدونم کارای من ناراحتت کرده

ولی بازم میگم وازگفتنم پشیمون نیستم

که باتموم سلول های بدنم دوستت دارم



تاريخ : پنج شنبه 18 دی 1393برچسب:, | 21:50 | نويسنده : mohammadhoseinparsaei |
صفحه قبل 1 صفحه بعد